میخندی که دچارم کنی؟!

ساخت وبلاگ
او دیگر اعتقادی به وجود دیوار نداشت... دلش نمیخواست اینگونه همه چیز را برای خودش سخت بگیرد اما نمیشد،چیزی شبیه نا امیدی به سراغش میامد دوست داشت در حَقَش لطفی کند میخواست برایش پارتی بازی کند نمیخواست نگران چیزی باشد  افسوس گذشته را میخورد،دلش میخواست اینگونه که الان هست،نباشد دلش میخواست مثله کودکی باشد که مادر دارد... بارش باران و صورت خندان و لباس گلی و ... بین ما دیوار بلندی کشیده نشده... شاید بهتر باشد بگویم ما دیگر خسته هم هستیم تو از من نا امید مشو شکایت تو را پیش که برم؟   میخندی که دچارم کنی؟!...
ما را در سایت میخندی که دچارم کنی؟! دنبال می کنید

برچسب : بارش باران و تگرگ در تبریز,بارش باران و برف,بارش باران وبلاگ,بارش باران و حرم امام رضا,بارش باران, نیرو,بارش باران در وبلاگ,کد بارش باران وبلاگ,بارش باران برای وبلاگ,ابزار بارش باران وبلاگ,بارش باران از وبلاگ, نویسنده : ifils00fe بازدید : 380 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 18:18

این روزها دیگر بعضی چیزها برایم اهمیت زیادی ندارد . همانند بعضی آدمها و بعضی چیزها...  البته هنوز خیلی از چیزهای کودکی ام را دوست دارم . کم کم حس میکنم که داره عوض میشه ... صورتم،صدایم،و حتی قیافه ام!! کمی چاق،با موی کم پشتر و رنگ پریده تر از آن روزی که اول بار اینجا نوشتم... .... بگی نگی هنوز شبیه همان روزهایم هستم ولی باز میگویم خیلی چیزها دیگر برایم اهمیتی ندارد... چین روی پیشانی ام و ... دیگر میخواهم از خود بگذرم . و البته میخواهم ....(روزی خواهم گفت)   میخندی که دچارم کنی؟!...
ما را در سایت میخندی که دچارم کنی؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ifils00fe بازدید : 418 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 18:18

شاید زمانش نرسیده هنوز ! شاید یک روز بخواهی حرفت را پس بگیری ! شاید اصلا آن طوری که تو فکر میکنی نشود یا نباشد ! حساب همه چیز را دارم! شمار روزها،شمار ثانیه هایی که در امتداد چشمها یش سپری شد... همه و همه را حساب میکنم و در دفتر حسابم یادداشت میگذارم . یاداشت:آن روز را شاید هرگز از یاد نبری،کهنه میشود اما ... بگذار روشنت کنم،همه اعداد حسابهایم به صف ایستاده و آماده اند !!! من،روزی فرمان حرکت خواهم داد . . . . . . . . . .   میخندی که دچارم کنی؟!...
ما را در سایت میخندی که دچارم کنی؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ifils00fe بازدید : 384 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 18:18

مسیرش با مسیر عبورت یکیست...؟

گذر کن.

نگاهت به شمار معکوس چراغ سبز باشد

وقتی نمانده،اینجا محل عبور است،گذر کن

میخواهی وسط چهارراه عاشق شوی؟

 

میخندی که دچارم کنی؟!...
ما را در سایت میخندی که دچارم کنی؟! دنبال می کنید

برچسب : محل عبور عابر پیاده,تابلو محل عبور عابر پیاده,تابلوی محل عبور عابر پیاده,علامت محل عبور عابر پیاده, نویسنده : ifils00fe بازدید : 394 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 18:18

فکرش را بکن،چندین سال گذشت یاد قول و قرارهایمان بخیر یاد انتظار کشیدن شبانه هایم بخیر یاد ساعت مچی زنگدار بخیر... ... شبها، من دم در منتظر و سیـــــــــــــــــــــــــــــــــاهی که شبیه پدرم بود دیگر پدرانمان پیر شده  و انگار خودمان پیرتر. پسرک از ته دل خوشحال باش. من دلگیرم !!! از این که دیگر قول و قراری بینمان نیست   پی نوشت:چقدر زود بزرگ شدیم و بهانه ای برای خوشحالیمان نیست. میخندی که دچارم کنی؟!...
ما را در سایت میخندی که دچارم کنی؟! دنبال می کنید

برچسب : ساعت زنگ دار مچی,ساعت مچی زنگ دار,خرید ساعت مچی زنگ دار,قیمت ساعت مچی زنگ دار,فروش ساعت مچی زنگ دار,خرید اینترنتی ساعت مچی زنگدار, نویسنده : ifils00fe بازدید : 347 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 18:17

مغزش هم مثله دستانش یخ زده...

تنها معنی انجماد را میفهمد!

نه میتواند نگاه کند و نه حرفی بزند

خیلی سخت است،نمیشود با او حرف زد

کاش میشد فقط بشنود!

****************************

میخندی که دچارم کنی؟!...
ما را در سایت میخندی که دچارم کنی؟! دنبال می کنید

برچسب : انجماد انسان,انجماد فلزات,انجماد چیست,انجماد سریع,انجماد سلولهای چربی,انجماد تخمک,انجماد جهت دار,انجماد چربی بدن,انجماد چربی,انجماد آب, نویسنده : ifils00fe بازدید : 363 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 18:17

تو دمیدی مرا ساختی

من دمیدم و حباب ساختم

****************************

پ.ن:من هوای تو هستم،هوای تو میتواند راه برود تو را صدا بزند و حتی به دنبال تو باشد

میخندی که دچارم کنی؟!...
ما را در سایت میخندی که دچارم کنی؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ifils00fe بازدید : 370 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 18:17

کمی که خیالت راحت میشود،مدام فکر میکنی و فکرت راحت نیست... مدام به این فکر میکنی که خیالت تا کی همینجور راحت میمونه! مثله یک تابستونه زودگذر میمونه! به هر روزی که از این تابستون میگذره فکر میکنی و این خیلی آزار دهنده است! تنها تو اتاق آبی، به عشق، زیاد فکر میکرد و تو ذهنش تصادف قشنگی می ساخت بعد از عشق و تصادف قشنگ و ... زمستونه ! تو این فصل دیگه ثانیه ها براش سنگ تموم میذارند ! ببند پنجره رو،سردمان شد. میخندی که دچارم کنی؟!...
ما را در سایت میخندی که دچارم کنی؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ifils00fe بازدید : 351 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 18:17